اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

نامشخص

نوشتاري از «حسين يكتا»

مواضع قدرتهاي بزرگ و جنگ ايران و عراق

خبرگزاري فارس:استقلال عملي ايران در جنگ و خطري كه از اين استقلال متوجه نظام بين‌الملي مي‌شد، تنها يك وضع مطلوب را در منطقه ديكته مي‌كرد و آن برقراري توازن در منطقه و جنگ ايران و عراق و استفاده از فرصتهاي به دست آمده در گسترش ظرفيت نفوذ بود.

مواضع قدرتهاي بزرگ و جنگ ايران و عراق
*مقدمه دراين مقاله مواضع و اقدامات قدرتهاي بزرگ - آمريكا، شوروي و اروپاي غربي در برابر جنگ هشت ساله ايران و عراق بررسي و تجزبه و تحليل مي‌شود. هدف از اين بررسي، كشف ارتباط ميان تداوم و خاتمه جنگ با مواضع، هدفها و اقدامات دولتهاي صاحب نفوذ در بين كشورهاي منطقه است. به بيان ديگر، نوع برخورد نظام بين‌المللي با جنگ ايران و عراق و بازتاب آن بر روند جنگ، مورد نظر است. هر چند در نظام تاثير‌پذير منطقه‌اي، اقدامات تك تك اعضا بر روند امور، تاثير فراواني دارد، اما منافع و اقدامات قدرتهاي خارجي مي‌تواند اينگونه اقدامات را آن چنان تحت الشعاع خود قرار دهد كه مسير جريانات را دگرگون سازد. لذا اين نوشتار به سنجش برداشتي مي‌پردازد كه اشاره دارد به تلاش قدرتهاي بزرگ در جهت برقراري توازن و تعادل در جنگ بين ايران و عراق، و نيز جلوگيري از پيروزي يكي از دو طرف درگير در جنگ كه طولاني شدن جنگ در منطقه استراتژيك خليج فارس را دنبال داشته است. براي ارزيابي اين ديدگاه، در آغاز، منافع و زيانهاي ناشي از جنگ ايران و عراق از ديد سياستگذاران سياست خارجي آمريكا، شوروي و كشورهاي اروپاي غربي بيان مي‌شود و در ادامه، مواضع و اقدامات اين كشورها براي تاثيرگذاري بر روند جنگ و تغيير مسير آن در جهت منافعشان مورد بررسي قرار مي‌گيرد. *آمريكا و جنگ ايران و عراق هنگامي كه در 22 سپتامبر 1980 جنگ آغاز شد، نگرانيها و اميدهاي بالقوه‌اي براي ايالات متحده بوجود آمد كه ناشي از موقعيت استراتژيك خليج فارس و مطرح بودن منافع حياتي آمريكا در منطقه بود. يكي از نگرانيهاي دولت كارتر به گسترش خشونت در منطقه و بروز اختلال در صدور بيش از 60 درصد نفت مصرفي جهان مربوط مي‌شد كه قدرت اقتصادي و همبستگي سياسي غرب را تضعيف مي‌كرد. نگراني ديگر واشنگتن، برخورداري اتحاد شوروي از آزادي عمل ديپلماتيك بسيار بيشتري نسبت به آمريكا و افزايش نفوذ سياسي آن كشور در منطقه بود. روسها نه تنها روابط سياسي با هر دو كشور درگير داشتند و تامين كننده اصلي سلاحهاي عراق به شمار مي‌آمدند،‌بلكه به ايران نيز پيشنهاد فروش تسليحات داده بودند، در حالي كه ايالات متحده با هيچ يك از طرفين درگير، روابط ديپلماتيك نداشت. در تهران، سفارتخانه آمريكا به همراه 52 ديپلمات همچنان در دست دانشجويان پيرو خط امام بود و چشم‌انداز روشني در مورد حل بحران گروگانگيري وجود نداشت. در بغداد نيز به جاي سفارت، اداره منافع آمريكا توسط 14 ديپلمات داير بود و روابط عادي سياسي بين اين دو كشور برقرار نبود. عراقيها كه خواهان قدرت ژاندارمي خليج فارس بودند،‌همچنين نسبت به نقش آمريكا در منطقه بدگمان، و خواستار خروج ناوگانهاي آن كشور از آبهاي منطقه بودند. از سوي ديگر، رهبران انقلاب اسلامي ايران، ايالات متحده را به چشم شيطان بزرگ مي‌ديدند كه در پي غارت ثروت ملتهاي مسلمان است و مسلمانان بايد اين دستها را از منطقه كوتاه كنند. بنابراين، آمريكا فاقد هرگونه نفوذ واقعي بر ايران و عراق بود و ابزار تاثيرگذار بر روند جنگ را در اختيار نداشت، در عين حال، از نظر كاخ سفيد و كشورهاي عرب، ايران خطر جدي‌تري نسبت به ثبات منطقه و منافع آمريكا به شمار مي‌رفت؛ لذا اين جنگ مي‌توانست نه تنها اين خطر را كاهش دهد بلكه همان گونه كه كارتر،‌رئيس جمهوري وقت آمريكا مي‌گفت مي‌توانست "رهبران انقلاب ايران را بر سر عقل آورد به گونه‌اي كه به آزادي گروگانهاي آمريكا منجر شود." مهمتر از همه اينكه ايران نيازمند به سلاحهاي آمريكايي را به تعديل سياستهاي ضد آمريكاييش مجبور مي‌كرد و راه را براي برقراي روابط بين دو كشور هموار مي‌ساخت. با وجود اين، شكست ايران و پيروزي عراق در جنگ، از لحاظ استراتژيك براي ايالات متحده خوشايند نبود، زيرا شكست ايران و فروپاشي ساختار آن در كنار آشوبهاي داخلي،آزادي عمل براي نفوذ شوروي را افزايش مي‌داد و عراق پيروز به يك قدرت در منطقه تبديل مي‌شد كه آمريكا هيچگونه اهرم فشار و كنترلي بر آن نداشت.از سوي ديگر، بدترين موقعيت براي سياست خارجي آمريكا، پيروزي ايران در جنگ بود، كه در نظر سياستمداران آمريكايي تهديدي واقعي براي منطقه خاورميانه و منافع غرب به شمار مي‌آمد. نشريه ميد چاپ لندن در اين باره مي‌نويسد:" اگر ايران در جنگ پيروز شود، انقلاب اسلامي نيروي تازه‌اي خواهد گرفت و اين امر دولتهاي محافظه‌كار و هوادار غرب در منطقه خليج فارس و شايد سراسر خاورميانه را تهديد خواهد كرد. بنابراين حداقل در غرب هيچكس نمي‌خواهد درباره امكان‌ پيروزي ايران فكر كند. از سوي ديگر، پيروزي عراق نيز در جنگ،‌انقلاب ايران را بي‌ثبات خواهد كرد و خطر به ميان آمدن پاي شوروي بيشتر خواهد شد. پس نتيجه كلي اينكه هيچيك از طرفين نبايد در جنگ پيروز شوند. هنري كيسينجر، وزير خارجه پيشين آمريكا نيز تاثيرات پيروزي يكي از طرفين درگير در جنگ را بر سياست خارجي آن كشور چنين بيان مي‌كند:"بدون توجه به اينكه چه كسي در جنگ ايران و عراق پيروز مي‌شود، شكست نهايي از آن ايالات متحده خواهد بود." بر اين اساس، در نظر استراتژيستهاي سياست خارجي آمريكا وضعيت مطلوب واشنگتن در منطقه، زماني پديدار مي‌شد كه جنگ ايران و عراق در مرزهاي دو كشور محدود شود و به كشورهاي حاشيه خليج فارس گسترش پيدا نكند، همچنين امنيت خطوط كشتيراني و تداوم جريان صدور نفت براي غرب تضمين شده، ثبات و تعادل در منطقه از طريق برقراري توازن در بين كشورهاي منطقه استوار گردد. جنگ، ايران را به تعديل سياستهاي راديكالي گذشته مجبور ساخته و راه را براي آزادي گروگانهاي آمريكايي و برقراري روابط سياسي بين تهران واشنگتن هموار سازد و سرانجام، اينكه جنگ از راه‌هاي مسالمت‌آميز حل و فصل شود و از پيروزي يكي از طرفين درگير جنگ، كه به بي‌ثباتي در منطقه، به خطر افتادن منافع غرب و گسترش نفوذ شوروي منجر خواهد شد، جلوگيري به عمل آيد. دولت كارتر براي رسيدن به اين هدفها اعلام بيطرفي كرد، اما بيدرنگ، سخنگوي وزارت خارج آمريكا اعلام كرد كه بي‌طرفي آن كشور دليل بي‌تفاوتي نيست و ايالات متحده براي تضمين تداوم جريان نفت در مقابل تهديدهاي خارجي، از نيروهاي نظامي استفاده خواهد كرد و در صورت درخواست كمك نظامي از سوي كشورهاي منطقه به كمك آنها خواهد رفت. به دنبال آن،‌آمريكا در پاسخ به درخواست كمك نظامي عربستان سعودي در برابر حمله احتمالي ايران در 5 اكتبر 1980، چهار فروند هواپيماي شناسايي آواكس به همراه سيستمهاي حمايت زميني در اختيار آن كشور قرار داد همزمان با آن، ايالات متحده براي افزايش توانايي عمان در حراست از تنگه هرمز، موشكهاي ضد هوايي هاوگ به اين كشور فرستاد در كنار تقويت كشورهاي منطقه در رويارويي با مساله احتمالي ايران، دولت كارتر، متحدان غربي خود را واداشت تا براي بازنگهداشتن تنگه هرمز و تضمين امنيت كشتيراني، ناوگانهاي خود را به منطقه اعزام دارند. به دنبال اين درخواست در كمتر از سه هفته، حضور دريايي مشترك كشورهاي فرانسه، انگليس، استراليا و كانادا در درياي عرب و اقيانوس هند از 30 فروند به 60فروند ناو جنگي افزايش يافت به اين ترتيب، دولت كارتر توانست طي هفته‌هاي اوليه جنگ با تقويت نظامي رژيمهاي خليج فارس و استقرار كشتيها و ناوهاي هواپيمابر خود و متحدان غربي‌اش در نزديكي محل جنگ ، وحشت ناشي از گسترش درگيري با كشورهاي حاشيه خليج فارس را كاهش دهد. دولت كارتر، در ارتباط با كشورهاي درگير در جنگ، سياست دو گانه‌اي را در پيش گرفت كه هدف آن برقراري نوعي تعادل در برخورد آمريكا نسبت به دو كشور ايران و عراق و به دست گرفتن ابتكار عمل در صحنه سياسي و تاثيرگذاري بر روند جنگ بر اساس هدفهاي آن كشور بود. ادموند ماسكي، وزير خارجه آ"ريكا دو اصل مهم سياست خارجي اين كشور را در ارتباط با جنگ ايران و عراق، چنين بيان مي‌كند: "ما بر اين باوريم كه اين جنگ مي‌تواند و بايد از طريق احترام به قوانين بين‌‌الملل حل و فصل شود؛ يعني هيچ قلمرويي نبايد با زور اسلحه به تصرف درآيد. اصل ديگر براي حل مسالمت‌آ‌ميز اين مخاصمه آن است كه هيچ كدام از طرفين نبايد در پي دخالت در امور ديگري باشند. اصل اول دقيقا با هدفهاي عراق در جنگ- يعني تجزيه استان خوزستان و قطع شريان حياتي اقتصاد ايران و در نتيجه فروپاشي ساختار نظام سياسي اين كشور - مغاير بود. دولت آمريكا نگران اين بود كه پيروزي قاطع عراق در جنگ،‌به تجزيه ايران و دخالت اتحاد شوروري در اين كشور منجر شود. كارتر اين نگراني را چنين بيان مي‌كند. "نيروهاي عراقي از هدف جنگ كه به دست گرفتن كنترل شط‌العرب بود، و نه خاك ايران، پا را فراتر نهاده‌اند. تجزيه قسمتي از خاك ايران از بقيه آن در جهت منافع ما نخواهد بود" علت نگراني دولت كارتر، احتمال پيروزي قاطع عراق بود كه آن را به صورت يك ابرقدرت منطقه‌اي در مي‌آورد و با برهم زدن توازن در منطقه،‌زمينه‌هاي سلطه آن را بر خليج فارس مهيا مي‌ساخت بدون اينكه آمريكا كنترلي بر بغداد داشته باشد. تسلط عراق بر خليج فارس با دكترين كارتر مغاير بود و راه را براي گسترش نفوذ شوروي همواره مي‌كرد. بنابراين، دولت آمريكا مايل بود تا در صورت مشاهده نرمشي از سوي رهبران ايران و با گشايشي در بحران گروگانها، كه راه را براي انتخاب مجدد مكراتها باز مي‌كرد، با فرستادن تسليحات به ايران توازن در جنگ را برقرار كند. برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر در اين زمينه عقيده داشت: "چون عراق لوازم يدكي و تجهيزات نظامي از شوروي دريافت مي‌كند، آمريكا بايد براي برقراري توازن، لوازم يدكي مورد نياز ايران را در اختيار اين كشور قرار دهد، زيرا رژيم (امام) خميني (ره) هر چند ضد آمريكايي است اما به همان اندازه نير ضد شوروي است." دمكراتها براي تاثيرگذاري بر دستگاه تصميم‌گيري ايران و تسريع در روند آزادي گروگانهاي آمريكايي در تهران، تلاش بسيار كردند تا جايي كه كارتر در اوج مبارزات انتخاباتي قول داد: "در صورتي كه گروگانها سالم آزاد شوند ما آن وسايلي را كه متعلق به ايران است به آنها تحويل خواهيم داد. اما اين خواسته زماني برآورده شد كه كارتر در حال ترك كاخ سفيد بود. در كنار سياست تطميع و تشويق دولت كارتر در برابر ايران، واشنگتن تلاش مي‌كرد تا از راه‌هاي مستقيم و غير مستقيم، مناسبات خود را با عراق بهبود بخشد و از طريق متحدان منطقه‌اي و اروپايي خود، ضعفهاي ارتش عراق را برطرف سازد. البته گامهاي اوليه بهبود مناسبات واشنگتن - بغداد از مدتها قبل با مسافرت برژينسكي به عراق برداشته شده بود. مشاور امنيتي كارتر پس از سفر به بغداد و گفتگو با صدام حسين مي‌گفت :" ما، بين منافع آمريكا و عراق تضادي نمي‌يابيم." پس از شروع جنگ نيز دولت آمريكا گامهاي بيشتري در اين راه برداشت، ابتدا ادموند ماسكي، وزير خارجه آن كشور بر ادعاي بغداد مبني بر اينكه "تهران درصدد صدور انقلاب خود به عراق است" صحه گذاشت ومسئوليت آغاز جنگ را به گردن ايران انداخت و راه را براي نزديكتر شدن مناسبات بغداد - واشنگتن هموارتر ساخت. در پي مسافرتهاي سعدون حمادي به نيويورك و ملاقات و گفتگوي او با مقامات آمريكايي، ديدار افرادي چون هنري كيسينجر از بغداد به همراه كوششهاي هم پيمانان اروپايي و منطقه‌اي آمريكا به عراق ، اين مناسبات رو به رشد گذاشت و با روي كارآمدن دولت ريگان به اوج خود رسيد. جيمي كارتر زماني كاخ سفيد را ترك كرد كه تلاشهايش تازه داشت به ثمر مي‌نشست. او توانسته بود با استقرار نيروهاي واكنش سريع و ناوگانهاي ناتو در منطقه، خليج فارس را تضمين، و از گسترش جنگ به كشورهاي منطقه جلوگيري كند؛ همچنين درونماي روشني در مناسبات با عراق بوجود آورد و مهمترين مشكل سياست خارجي خود يعني بحران گروگانگيري ار در تهران حل و فصل كند. در اين زمان با زمينگير شدن نيروهاي عراق در خاك ايران و ناتواني آنها براي ادامه پيشروي، به نظر مي‌رسيد كه جنگ به بن‌بست رسيده،‌هيچكدام از طرفين توانايي لازم را براي وارد آوردن ضربه‌اي استراتژيك بر ديگري در اختيار ندارند. *دولت ريگان و جنگ ايران و عراق رونالد ريگان با شعار "تجديد برتري آمريكا در برابر شوروي" و "تقويت توان آن كشور در جهان سوم" پاي در صحنه سياست بين‌المللي گذاشت. وي بر اين باور بود كه آمده است تا "پوزه امپراتوري شيطاني را به خاك بمالد" و "هر جا انقلابي پديد آمد تا الگويي غير از الگوي سرمايه‌داري غربي عرضه كند، وي را به مصائب ويتنام دچار سازد." ريگان در اين مورد با صراحت مي‌گفت :" بياييد خودمان را فريب ندهيم، در پشت تمام اين اغتشاشها ، شوروي ايستاده است؛ اگر آنها خود را در اين بازي دومينو درگير نكرده بودند، هيچ كانون بحراني در جهان وجود نداشت. بنابراين، جنگ عراق عليه ايران با هدفهاي سياست خارجي ريگان مطابقت داشت؛ از همين رو دولت ريگان از همان آغاز، سياست حمايت از عراق و رويارويي با انقلاب اسلامي را در پيش گرفت. در ژانويه 1981 تنها چند روز پس از ورود ريگان به كاخ سفيد، الكساندر هيگ،‌وزير خارجه وقت آمريكا، اعلام كرد:"‌هيچ گونه تجهيزات نظامي، چه تعهدات و موافقتنامه‌هاي قبلي و يا تحت درخواستهايي كه هنوز اعلام نشده، به ايران داده نخواهد شد". به اين ترتيب دولت ريگان از زير قول كارتر در مورد تحويل 240 ميليون دلار لوازم يدكي توقيف شده ايران شانه خالي كرد. همزمان با آن، هيگ، موريس دراپر معاون وزارت خارجه آن كشور را براي روشن كردن نظريات دولت ريگان در مورد تحولات منطقه به بغداد اعزام كرد. وي در توجيه اين اقدام مي‌گفت:"واشنگتن متوجه تغييراتي در سياست عراق شده است كه بخشي از آن ناشي از احساس نگراني زياد در مورد رفتار امپرياليسم شوروي در منطقه خاورميانه است." تغييراتي كه هيگ به آنها اشاره مي‌كرد از مدتها قبل قابل مشاهده بود، كاهش روابط عراق با شوروري و ايجاد روابط حسنه با كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس از جمله عربستان سعودي، همگي نشان تغيير ديپلماسي عراق از موضع راديكال به موضع محافظه‌كارانه بود؛ چيزي كه نظر مساعد ايالات متحده را نسبت به آن كشور برمي‌انگيخت و به بهبود مناسبات فيمابين منجر مي‌شود. در ژوئن سال 1981 به دنبال بمباران راكتور اتمي عراق توسط اسرائيل، دولت آمريكا در شوراي امنيت سازمان ملل اين اقدام دولت اسرائيل را مورد انتقاد قرار داد و تحويل 4 فروند بمب افكن اف - 16 را به اين كشور به تعويق انداخت. اقدام دولت ريگان در حمايت از عراق و محكوميت اسرائيل، به بهبود مناسبات انجاميد. پيروزي خط امام در مناقشات چند ماهه داخلي ايران و حذف ليبراليسم به سركردگي رئيس جمهور، بني صدر، در تابستان سال 1981 (1360) و همچنين پيدايش ثبات داخلي و تثبيت موقعيت "خط امام" در حكومت، به پيدايش شيوه جديدي در جنگ منجر گرديد كه شامل تركيبي از جنگهاي چريكي و عمليات كلاسيك نظامي بود. رزمندگان اسلام با استفاده از اين شيوه جدي توانستند در كمتر از 9 ماه از اوايل پاييز 60 تا اواخر بهار61، با انجام چهار عمليات بزرگ، تمام مناطق اشغالي جنوب بجز چند قطعه نه چندان مهم را آزاد سازند. نيروهاي عراقي پس از تحمل اين شكستها، مجبور به عقب‌نشيني شدند و براي اولين بار پس از آغاز جنگ در پشت مرزهاي بين‌المللي قرار گرفتند. به اين ترتيب، ايران در تابستان 1982 آماده تهاجم به داخل عراق بود. اين چرخش در نتيجه جنگ به سود ايران، مطمئنا براي كشورهاي منطقه و ايالات متحده آمريكا مفاهيم شومي را در برداشت. روزنامه لوس آنجلس تايمز در 2 ماه 1982 به نقل از كارشناسان آمريكايي نوشت:"(امام) خميني (ره) كه به بزرگترين پيروزي نظامي دست يافته، سه هدف را دنبال مي‌كند كه قطعا موجبات نگراني را در سراسر منطقه نفت خيز خليج فارس و فراتر از آن فراهم خواهد آورد.اين سه هدف عبارتند از: 1- به قدرت رسانيدن اكثريت شيعي در عراق. 2- اخذ ميليارردها دلار پول به عنوان غرامت از كشورهاي ثروتمند خليج فارس از جمله عربستان كه از عراق حمايت مي‌كند. 3- مهمتر از همه براي غرب، ايجاد تئوكراسي اصالت گرايان ايراني با تركيبي از شور مذهبي و نهضت ناسيوناليستي به عنوان نيروي حاكم در خليج فارس است. هدفهاي ايران مفاهيم شومي براي آمريكاييان دارد." ايالات متحده براي رويارويي با هدفهاي ايران، اقدامات هماهنگي را در جهت حمايت از عراق،‌مسلح كردن كشورهاي منطقه و تقويت حضور نظامي خود در آبهاي اقيانوس هند و خليج فارس انجام داد. دولت رايگان با آغاز نخستين پيروزي‌هاي ايران در جنگ،‌در اوايل سال 1982 نام عراق را از فهرست كشورهايي كه به كمك و تشويق تروريسم بين‌المللي متهم بودند، حذف كرد و با اين كار ممنوعيت صادرات آمريكا به عراق را برطرف ساخت. همزمان با آن، دولت ريگان به فروش سلاح به كشورهاي حاشيه خليج فارس اقدام كرد و به آنها اجازه داد تا آن را در اختيار عراق قرار دهند. علاوه بر اين،آمريكا از سياست متحدان اروپايي خود از جمله فرانسه و انگليس در زمينه تامين تجهيزات نظامي عراق حمايت كرد و كشورهاي ثروتمند عرب منطقه را به اعطاي وامهاي كلان به بغداد تشويق نمود. در اواخرسال 1981، كويت يك كمك مالي 7 ميليارد دلاري در اختيار عراق قرار دارد. به دنبال آن، عربستان سعودي 3 ميليارد دلار، امارات عربي 1 ميليارد دلار و قطر 500 ميليون دلار به عراق كمك كردند. بغداد به كمك اين دلارها يك قرارداد تسليحاتي با فرانسه به مبلغ 1.5 ميليارد دلار، قراردادي براي تحويل تانك‌ با انگليستان به ارزش يك ميليارد دلار و قراردادي با لهستان براي تحويل تانكهاي روسي منعقد ساخت. همزمان با تلاش آمريكا و غرب در تقويت توان نظامي و مالي عراق، دولت ريگان به مسلح ساختن و تجهيز كشورهاي منطقه و تقويت حضور نظامي خود در آبهاي خليج فارس و اقيانوس هند اقدام كرد. در اين راستا، در 28 اكتبر 1981، كنگره آمريكا فروش 8.5 ميليارد دلار تسليحات از جمله 5 فروند هواپيماي آواكس، 8 فروند هواپيماي سوخت رسان از نوع كي- سي-707، 1177 فروند موشك هوا به هوا از نوع سايدويندر و 202 مخزن بنزين اضافي براي افزودن به شعاع عمل جنگنده‌هاي اف - 15 نيروي هوايي عربستان را مورد تصويب قرار داد. يك ماه بعد، 40 فروند هواپيماي اف - 16 تحويل مصر گرديد، و نيروهاي نظامي آمريكا براي انجام مانور ستاره درخشان وارد آن كشور شدند. ايالات متحده در كنار اين اقدامات، پايگاه‌هاي خود در جزيره ديه گوگارسيا در اقيانوس هند، مصيره در عمان، جفير در بحرين و جبل‌الطارق را به سلاحهاي جديد تجهيز نمود، نيروهاي واكنش سريع را در آنها مستقر ساخت تا در صورت لزوم براي دفاع از عربستان سعودي و تامين امنيت كشتيراني آزاد،وارد عمل شوند. علاوه بر اين، دولت ريگان پس از عقب‌نشيني اجباري نيروهاي عراق به پشت مرزهاي بين‌المللي، تلاش كرد تا به هر شكل ممكن از تداوم حملات ايران و ورود نيروهاي آن به داخل خاك عراق جلوگيري كند. الكساندر هيگ وزير خارجه وقت آمريكا، چند روز قبل از شروع عمليات رمضان و ورود نيروهاي ايران به داخل عراق هشدار داد: "ما متعهد به دفاع از منافع حياتي خود در منطقه هستيم؛ اين منافع و منافع تمامي جهان با تماميت ارضي و استقلال سياسي همه كشورها حوزه خليج فارس تامين مي‌شود." اعلام اين مطلب از سوي هيگ بدين مفهوم بود كه ايالات متحده در برابر نقض حاكميت عراق بي‌تفاوت نخواهد ماند و از پيشروي نيروهاي ايران جلوگيري خواهد كرد. اما با اين حال، ايران به هشدار هيگ وقعي ننهاد و در ژوئيه 1982 هجوم خود را به داخل خاك عراق براي سرنگوني صدام حسين آغاز كردف ولي بنا به دلائلي مجبور به عقب‌نشيني گرديد. از آن پس، تا سال 1984 رزمندگان اسلام در پي استراتژي تصرف شهر بندري بصره و قطع ارتباط عراق با خليج فارس و در نتيجه سرنگوني رژيم بغداد، بارها براي در هم شكستن استحكامات دفاعي ارتش عراق، حملات گسترده خود را در منطقه شمال بصره متمركز ساختند اما ضمن به دست آوردن موفقيت سياسي، به هدف اصلي نائل نشدند. در تمام مدتي كه نيروهاي ايران در فكر رخنه به داخل خاك عراق بودند، استراتژي ايالات متحده در خليج فارس دراي چند محور اصلي بود: نخست، تامين آزادي عبور و مرور دريايي از طريق تنگه هرمز. واشنگتن براي تضمين امنيت آزادي كشتيراني بين‌المللي در خليج فارس، بر تعداد ناوگانهاي خود در اقيانوس هند و درياي عمان افزود و پايگاه‌هاي نظامي و دريايي خود را در ديه‌گوگارسيا، عمان و بحرين تقويت كرد. علاوه بر آن،‌در تداوم دكترين كارتر، نيروهاي واكنش سريع تحت يك مركز فرماندهي موسوم به "سانترال كماند" سازماندهي شدند و بخش "نيروهاي خاورميانه" آن در بحرين براي مراقبت از آب‌هاي خليج فارس و درياي سرخ استقرار يافتند. به اين ترتيب ايالات متحده ابزار كنترل و وسيله اعمال فشار سياسي - نظامي را در نزديكي شريان حياتي جهان به دست گرفت و موقعيت برتر خود را در منطقه تثبيت كرد. در كنار تلاش آمريكا براي تامين امنيت خليج فارس و تنگه هرمز، محور دوم استراتژي منطقه‌اي واشنگتن، تقويت و ايجاد اعتماددر متحدان محلي بود كه از احتمال گسترش دامنه جنگ و پيروزي ايران وحشت داشتند. ايالات متحده براي افزايش اعتماد كشورهاي منطقه به آنها كمك كرد تا يك‌ "سپر دفاعي خودي" ايجاد كنند. در آغاز، براي رويارويي با حملات هوايي ايران، يك سيستم دفاع هوايي منطقه‌اي با هسته مركزي پنج هواپيماي اواكس عربستان سعودي ايجاد شد. و به دنبال آن هر يك از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج به خريد تجهيزات دفاع هوايي اقدام كردند. كويت در ژوئن 1984 با خريد رادار و موشكهاي زمين به هوا به ارزش 475 ميليون دلار موافقت كرد. در همان سال، عربستان سعودي 400 فروند موشك زمين به هواي استينگر از آمريكا دريافت داشت. و همزمان با آن سلطان قابوس مبلغ 1.8 ميليارد دلار صرف مدرنيزه كردن تاسيسات دفاعي عمان نمود. امارات عربي متحده نيز به منظور ايجاد تنوع در تسليحات خود، 36 فروند هواپيماي ميراژ 2000 به فرانسه سفارش داد. از سوي ديگر همراه با ايجاد سيستم كامل دفاع هوايي، كشورهاي عضو شوراي همكاري به تقليد از نيروي واكنش سريع آمريكا به تشكيل نيروي واكنش سريع مستقل، اقدام كردند تا در صورت وقوع خطر از خود دفاع كنند. اين نيروها به همراه نيروهاي آمريكايي حاضر در منطقه، جايگزين سيستم ژاندارمي گذشته شدند و حراست از امنيت خليج فارس را به عهده گرفتند. محور سوم استراتژي آمريكا در منطقه شامل حمايت از عراق و برقراري توازن در جنگ مي‌شد. در اين زمينه، دولت ريگان معتقد بود كه "پيروزي ايران با منافع آمريكا مغاير است." واشنگتن براي جلوگيري از وقوع چنين حادثه‌اي، همكاريهاي سياسي، اقتصادي، نظامي، اطلاعاتي خود را با عراق افزايش داد. در پاسخ به درخواستهاي مكرر صدام حسين رئيس جمهوري عراق مبني بر توسعه روابط بين دو كشور، دولت ريگان در دسامبر 1982 آمادگي خود را براي مبادله سفير بين دو دولت اعلام كرد و ريچارد مورفي، معاون وزير خارجه را براي بررسي اوضاع عراق به بغداد گسيل داشت. وي پس از بازگشت از منطقه امريكا گفت: "آمريكا نگران پيروزي ايران در جنگ با عراق استن. پس از آن هيئتهاي مختلفي از سوي سناي آمريكا و وزارت خارجه آن كشور در طي سالهاي 84 - 1983 با رهبران عراق در بغداد ديدار و مذاكره كرده، زمينه‌هاي توسعه روابط بين دو كشور را مورد بررسي قرار دادند. به دنبال اين ملاقاتها، طارق عزيز وزير خارجه عراق، آمادگي دولت متبوعش را براي برقراري روابط رسمي با آمريكا اعلام داشت. در پي اين امر، در فوريه 1984 در خلال سفر طارق عزيز به واشنگتن و ملاقات با ريگان، دو كشور با انتشار بيانيه مشتركي از سرگيري روابط سياسي خود را رسما اعلام كردند و پس از 17 سال مناسبات ديپلماتيك در سطح سفير را از سر گرفتند. از سوي ديگر، از وقتي كه معلوم شد ممكن است عراق متحمل شكست قطعي شود، ايالات متحده براي جلوگيري از چنين حادثه‌اي و براي افزايش ظرفيت نفوذ خود در عراق، به مبادله اطلاعات نظامي به دست آمده از ماهواره‌ها و آواكسها در مورد ايران با عراق اقدام كرد. صدام حسين رئيس جمهوري عراق در بهار 1983 اعتراف كرد كه پادشاهي سعودي اطلاعات به دست آمده از طريق رادارهاي پرنده را در اختيار بغداد قرار داده است. واشنگتن در كنار مبادله اطلاعات، دولتهاي اروپايي را به فرستادن تسليحات به عراق تشويق كرد و مخالفت خود را در مورد فروش هواپيماهاي سوپراتاندارد و موشكهاي اگزوسه فرانسه كاهش داد. علاه بر آنها دولت ريگان، متحدان عرب عراق را به گسترش كمك مالي به اين كشور ترغيب كرد و خود نيز براي احداث خط لوله عراق - اردن يك وام 425 ميليون دلاري در اختيار عراق قرار داد. در طي سالهاي 1982 تا 1985 سيل كمكهاي مالي خارجي به سوي عراق سرازير شد. عربستان سعودي 6 ميليارد دلار، اردن 65 ميليون دلار، فرانسه 600 ميليون دلار و آمريكا در دو مرحله 95 ميليون دلار در اختيار عراق قرار دادند در حالي كه تمام اين مدت ايران تحت شديدترين فشارهاي اقتصادي، سياسي وتسليحاتي قرار داشت. در سال 1983 دولت آمريكا از تمامي متحدان اروپايي و غير اروپايي خود خواست تا از فروش تسليحات به ايران خودداري كند. با اعلام تحريم فروش سلاح به ايران كشورهايي مثل كره جنوبي تحت فشرا رار گرفتند تا از مبادله كالاهايي كه تان جنگي ايران را فازايش مي‌دهد خودداري كنند. با اين حال تحريم تسليحاتي براي كشاندن تهران به پاي ميز مذاكره با بغداد كافي به نظر نمي‌رسيد. ايران داراي درآمد نفتي 22.1 ميليارد دلاري - در اواخر 1982 بود. اين پولهاي نفتي، بسياري را كه مي‌توانستند كالاهاي مورد نياز ايران را فراهم سازند،‌تحريك مي‌كرد، بدون اينكه امكان كنترلي بر اقدامات پنهاني آنان و جود داشته باشد. بنابراين تنها يك راه مي‌توانست دسترسي ايران را به سلاح و لوازم يدكي مورد نياز هواپيماهاي جنگي و تجهيزات نظامي مانع شود و آن قطع صدور نفتايران و ايجاد محدوديت ارزي براي اين كشور بود. گري سيگ مسئول برنامه امور بين‌المللي بنياد فورد، در اين زمينه مي‌گويد: "عامل عمده ادامه جنگ از جانب ايران، جريان صدور نفت توسط اين كشور است و تا موقعي كه نفت از ايران صادر مي‌شود جنگ ادامه خواهد يافت. بنابراين بايد جريان صدور نفت ايران را قطع كرد. عراق در آغاز سال 1984 به منظور فروپاشي توان اقتصادي ايران و منطقه‌اي و بين‌المللي كردن جنگ با استفاده از هواپيماهاي سوپز اتاندارد و موشكهاي اگزوسه حملات گسترده‌اي را به پايانه‌هاي نفتي ايران در خاك و نفت كشها و كشتيهاي حامل كالاهاي كشورهاي حاشيه خليج فارس انجام داد و تهديد به بستن تنگه هرمز كرد. تهران اعلام داشت: "اگر ما از صادرات نفت محروم شويم تمامي خليج فارس نيز محروم خواهد شد." تهديد به بستن تنگه هرمز و حمله به كشتيهاي كشورهاي بي طرف ايران را در مقابل جامعه بين‌المللي و كشورهاي منطقه قرار داد. رونالد ريگان رئيس جمهوري آمريكا در پاسخ به تهديد ايران هشدار داد: "آمريكا هرگز اجازه نخواهد داد آبراه بر روي كشتيراني بسته شود." به دنبال اين هشدار ناوگانهاي آمريكا به همراه ناوگانهاي ناتو بر گشت زني خود در آبهاي منطقه افزودند. همزمان با آن فشارهاي شديد سياسي از سوي جامعه بين‌المللي از طريق سازمان ملل و سازمانهاي منطقه‌اي و جهاني به دليل "خودداري از مذاكره باعراق" و در نتيجه ادامه جنگ بر ايران تحميل شد. در ماه مه 1984 وزيران خارجه اتحاديه عرب با انتشار بيانيه‌اي "بمباران كشتيها در خليج فارس از جانب ايران و خودداري اين كشور از مذاكره با عراق" را محكوم كردند. يك ماه ، شش كشور عضو شوراي همكاري خليج فارس در نامه‌اي به رئيس شوراي امنيت "تجاوز ايران به ازادي كشتيراني را تهديد عليه ثبات و امنيت منطقه و خطر جدي نسبت به صلح و امنيت بين‌المللي" دانسته، خواستار تشكيل جلسه فوري شورا شدند. شوراي امنيت نيز با تصويب طرح قطعنامه پيشنهادي شش كشورشوراي همكاري در قالب قطعنامه 552 حمله به كشتيهاي تجاري را محكوم كرد و به طور تلوحي ايران را مسئول اين حملات و ادامه جنگ دانست. در ادامه اين فشارها در اواخر زمستان 1985 و در پي به نتيجه نرسيدن فعاليتهاي رزمندگان اسلام در رسيدن به رودخانه دجله و تسلط بر جاده بصره - العماره در علميات بدر، عراقت حملات گسترده‌اي را عليه شهرها، مراكز اقتصادي - صنعتي و پايانه‌هاي نفتي در خليج فارس، به منظور در هم شكستن آخرين مقاومتهاي تهران آغاز كرد. مقارن با حملات هوايي و موشكي عراق، تلاشهاي بسياري از سوي سازمان ملل متحد (بيانيه 25 آوريل 1985)، كشورهاي عضو بازار مشترك دولتهاي منطقه و آمريكا در جهت ترغيب ايران به برقرراري صلح در منطقه آغاز شد. در بهار 1985 فشارهاي سياسي وارد بر ايران چندان زياد بود كه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس در توصيف آن گفت:"اين مقدار فشار در تاريخ جنگ بي‌سابقه است. اين فشارها از لحاظ نظامي نيست بلكه بيشتر از لحاظ سياسي است." فشارهاي سياسي به همراه حملات سنگين موشكي و هوايي عراق به مراكز غير نظامي و مهمتر از همه شكست استراتژي نظامي ايران در تصرف بصره، ترديدهايي را نسبت به ادامه جنگ و نتايج آن بوجود آورد و به تغيير استراتژي نظامي و سياست خارجي ايران منجر شد. آمريكا با پيدايش موقعيت جديد، تلاش كرد تا با تشويق متحدان اروپايي و منطقه‌اي خود به برقراري مناسبات دوستانه با ايران، ظرفيت نفوذ غرب بر رفتار جمهوري اسلامي را افزايش دهد. نشريه واشنگتن پست در اين باره مي‌نويسد: "تركيه و پاكستان در طبقه‌بندي اول و ايتاليا و المان غربي دو طبقه دوم بايد ظرفيت نفوذي خود را در رفتار ايران افزايش داده، جانشيناني براي نفوذ شوروي فراهم كنند. ژاپن نيز داراي اهميت است. ايالات متحده بايد پنهاني توسعه اينگونه روابط را تشويق نمايد. در كنار اقدامات وزارت خارجه، شوراي امنيت ملي آمريكا براي "جستجوي يك نفوذ استراتژيكي" به طور پنهاني براي نزديكي براي نزديك به ايراناقدام كرد و مك فارلين مشاور امنيتي ريگان را به تهران گسيل داشت. هدف از اين عمل، "تجديد روابط با ايران، پايان دادن به جنگ ايران و عراق، از بين بردن تروريسم دولتي و سرانجام تسريع در آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان اعلام شد. امام مهمترين هدف شوراي امنيت ملي آمريكا و ريگان از شروع "طرح استراتژيك" در برابر ايران تقويت ميانه روي‌هاي مخالف ادامه جنگ بود. اما با اين حال ابتكاري كه ريگان آن را منفذي استراتژيك به سوي ايران به منظور ايجاد رابطه با افرادي كه ممكن است پس از دولت امام خميني رهبري را به دست گيرند مي‌ناميد، در نوامبر 1986 فاش شد و ضربه‌اي شديد و استراتژيك بر سياست خارجي آمريكا وارد آورد. افشاي ماجراي ايران - گيت، موقعيت و اعتبار سياسي واشنگتن را نزد متحدان اروپايي و منطقه‌اي به شدت كاهش داد و دولت ريگان را با بحران عظيم داخلي و بين‌المللي روبرو ساخت. كميته روابط خارجي سناي آمريكا در مورد تاثيرات افشاي ماجراي ايران - گيت بر موقعيت جهاني آن كشور مي‌نويسد: "از نظر اصولي، طرح استراتژيك رونالد ريگان نمايانگر تسليم آمريكا در مقابل رفتار خشم‌آگين ايران بود. اين طرح فقط ايراني را تغذيه مي‌كرد و سلاح در اختيار آن مي‌گذاشت كه تمامي منطقه را در معرض خطر قرار دهد و سرانجام اينكه از ديدگاه وسيع‌تر بخاطر مسئوليتهاي جهاني آمريكا، اين طرح در ميان هم پيمانان دموكراتيك و ميانه‌رو در سراسر جهان عرب ترديدهاي عميق و گسترده‌اي را در مورد قابل اطمينان بودن آمريكا به عنوان رهبر غرب بوجود آورده است. پس از افشاي ماجراي مك فارلين، هدايت سياست خارجي آمريكا به دست جناج راديكال‌تر دولت ريگان يعني واينبرگر و شولتز افتاد. آنها پس از رفع تشتت و اشفتگي از سياست خارجي اين كشور به منظور جبران افتضاح ايران - گيت و تجديد موقعيت و اعتبار آمريكا در نزد ملتحدان و جلوگيري از گسترش نفوذ شوروي "طرح تهاجم همه جانبه" را عليه ايران براي پايان بخشيدن به جنگ در پيش گرفتند اما موفقيت كامل اين طرح، مستلزم كسب موافقت ابرقدرت شوروي خصوصا در شوراي امنيت سازمان ملل و اعطاي امتياز مورد نياز مسكو در افغانستان بود. زمينه‌هاي توافق بين دو ابرقدرت از مارس 1985 پس از به قدرت رسيدن ميخائيل گورباچف و اعلام سياست پرسترويكا و گلاسنوست در شوروي فراهم شده بود. *شوروي و جنگ ايران و عراق وقتي جنگ ايران و عراق آغاز شد‌،مسكو در پشتيباني از متحدي كه سر به عصيان گذاشته و به ابزار امپرياليست بدل گشته بود و يا در حمايت از انقلابي "ضد امپرياليست" اما نا مهربان و سركش و نافرمان، دچار ترديد گرديد. عراق كشوري كه پيمان دوستي سال 1972 آن را به شوروي وصل مي‌كرد ديگر آن متحد وفادار گذشته نبود. شواهد بسياري نشان از گرايش بغداد به غرب و دوري از مسكو داشت. اين كشور در سال 1976 پس از نااميدي از حمايت مسكو در رويارويي با ايران و آمريكا، قراردادي را با فرانسه منعقد كرده بود كه به او كمك مي‌كرد تا ساختار ارتش وابسته به شوروي را به تدريج تغيير دهد و تنوع بيشتري در منابع تسليحاتي كه خود ايجاد نمايد. به دنبال آن، در اوائل سال 1977 خريد هواپيماهاي ميراژ و طرح خريد يك نيروگاه هسته‌اي از فرانسه منجر به بروز مشاجراتي بين بغداد و مسكو شد. از سوي ديگر روابط نزديك به اردن، ايجاد روابط حسنه با عربستان سعودي و مهمتر از همه متلاشي كردن حزب كمونيست عراق و اعدام بيش از صد نفر از اعضاي آن و محكوميت شديد تجاوز شوروي به افغانستان همگي نشانه تيرگي روابط بين بغداد - مسكو بود. اما با اين حال، اختلافات زياد به قطع كامل روابط و اتحاد بين دو كشور نيانجاميد و هر دو دولت تلاش كردند تا مناسبات خود را حفظ كنند. عراق به سبب وابستگي ساختار ارتش و نيازمندي به تسليحات و ادوات نظامي، قادر به قطع كامل روابط با شوروي نبود و مسكو نيز تمايلي به از دست دادن تنها متحد خود در حاشيه خليج فارس نداشت، مگر اينكه متحدي با موقعيت جغرافيايي بهتر و دربردارنده منافع بيشتر - مثل ايران - جايگزين آن شود. ايران، به عنوان پل ارتباطي شوروي به آبهاي گرم خليج فارس انقلابي ضد آمريكايي را شاهد بود كه دستاوردهاي مهمي براي مسكو به همراه داشت. اين انقلاب با فروپاشي پيمان مركزي (سنتو) كمربند امنيتي غرب را به دور شوروي گسست و با ساقط كردن ژاندارم آمريكا در منطقه، ابرقدرت شرق را از شر پايگاه‌هاي استراق سمع بهشهر و كبكان خلاص كرده و موقعيت آمريكا را در خاورميانه به شدت متزلزل ساخته بود. از سوي ديگر اين انقلاب به جهت ماهيت و بازتابهاي منطقه‌اي و بين‌المللي‌اش همچنين اشغال سفارت آمريكا را درخاورميانه به شدت متزلزل ساخته بود. از سوي ديگر اين انقلاب به جهت ماهيت و بازتابهاي منطقه‌اي و بين‌الملي‌اش همچنين اشغال سفارت آمريكا و گروگان گرفتن ديپلماتهاي امريكايي در معرض خصومت شددي غرب به ويژه ايالات متحده قرار داشت. مسكو نگران بود كه فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، بار ديگر ايران را به دامن آمريكا بازگرداند و به تثبيت موقعيت ايالات متحده در منطقه منجر گردد اما اين اميدواري هم وجود داشت كه كه انقلاب ايران همانند انقلاب كوبا از شدت فشارها به آغوش ابرقدرت شرق پناه آورد. همه اين عوامل، چشم انداز روشني از مناسبات بين مسكو و تهران را متصور مي‌ساخت. در عين حال واقعيت بسيار پيچيده‌ تر از آن بود كه تصور مي‌رفت. رژيم انقلابي ايران نه تنها سر سازش نداشت بلكه با سياست نه شرقي و نه غربي خود سياستهاي شوروي و آمريكا را يكسان دانسته با هر دو به يك اندازه دشمني مي‌ورزيد. با اشغال افغانستان توسط قواي شوروي سياست ضد شوروي ايران شديدا افزايش يافت. تهران، تجاوز به افغانستان را به شدت محكوم كرد و از شوروي به عنوان "شرق تجاوزگر" ياد كرد. به دنبال آن كمكهاي تسليحاتي و تداركاتي ايران به مجاهدان افغاني از سر گرفته شد و جمهوري اسلامي تلاش كرد تا گروه‌هاي مختلف معارضين افغاني را با هم متحد ساخته به رويارويي با تجاوزگران وا دارد. مسكو بارها ناخرسندي خود را از اقدامات ضد روسي ايران ابراز داشته از تهران خواست تا از "از قرار گرفتن در كنار امپرياليسم و مزدوران محلي آن" خودداري كند. بر اساس چنين ملاحظاتي، وقوع جنگ ايران و عراق سياست خارجي شوروي را در موقعيت ناخوشايندي قرار داد. از جهتي حمايت از عراق مي‌توانست زمينه‌هاي هر گونه بهبود مناسبات با بزرگترين كشور منطقه را از بين برده، ايران را به جهت نيازمنديهاي تسليحاتي و تداركاتي بار ديگر به آغوش آمريكا بازگرداند. از سوي ديگر، پشتيباني از انقلابي كه منافع شوروي را در منطقه تهديد مي‌كرد، به از دست رفتن تنها متحد مسكو در حاشيه خليج فارس منجر مي‌شد، بدون اينكه چشم‌انداز روشني از ظرفيت نفوذ ابرقدرت شرق در ايران موجود باشد. افزون بر اين، از نظر مسكو، پيروزي هر كدام از طرفين در جنگ نتايج نامطلوبي به بار مي‌آورد. پيروزي عراق، نتيجه‌اي جز فروپاشي حكومت و شكست انقلاب ايران در پي نداشت كه اين امر نيز به تثبيت موقعيت آمريكا در ايران و منطقه منجر گشت. پيروزي ايران نيز، انقلاب اسلامي را به چنان نيرويي مبدل مي‌ساخت كه توازن در خاورميانه را بر هم زده، مانعي جدي بر سر راه نفوذ شووري در منطقه به وجود مي‌آمد كه با تحريك مسلمانان جمهوريهاي مسلمان نشين، امنيت ملي آن كشور را در معرض تهديد قرار مي‌داد. بنابراين، سياست شوروي در برابر جنگ ايران و عراق بايد مجموعه‌اي از آينده نگريها، مصالح و هدفهاي كوتاه و بلند مدت را شامل مي‌شد تا مي‌توانست حداكثر استفاده و حداقل زيان را براي آن كشور به دنبال داشته باشد؛ عراق را در دايره نفوذ شوروي حفظ مي‌كرد و ايران را به تعديل سياستهاي ضد روسي وادار نموده، به يك متحد مسكو مبدل مي‌ساخت. وجود چنين هدفهاي متناقضي سبب شد تا كرملين سياست دو گانه و كجدار و مريضي را در برابر جنگ ايران و عراق در پيش گيرد. با آغاز جنگ، دولت شوروي موضع بيطرفي خود را اعلام كرد. براي حفظ بيطرفي خود در جنگ و جلب توجه ايران، فرستادن تسليحات به عراق را معوق گذاشت. اما براي اينكه قطع صدور وسايل نظامي، موجب رنجش عراق نشود متحدان خود در اروپاي شرقي را تشويق كرد تا نيازهاي عراق را برطرف سازند به دنبال اين امر، كشورهاي بلغارستان، چك اسلواكي سابق و لهستان به تامين كننده عمده سلاح براي عراق تبديل شدند. از سوي ديگر رهبران شوروي كه ايران را در انزوا مي‌ديدند،‌ اميدوار بودند كه جنگ و فشارهاي غرب براي آزادي گروگانها، ايران را براي رفع نيازهاي تسليحاتي و تداركاتي به سوي آن كشور سوق دهد. اما تلاش ايران براي آزادي گروگانهاي آمريكايي، اين تصور را القا مي‌كرد كه تهران گامهاي اوليه را به سوي آمريكا برمي‌دارد. ولاديميرونيوگرادف، سفير شوروي در تهران، براي جلوگيري از نزديكي ايران به آمريكا به جهت نيازهاي تسليحاتي طي ملاقات با محمد علي رجايي نخست وزير وقت، آمادگي كشور متبوع خود را براي تحويل سلاحهاي ساخت آن كشور به ايران اعلام داشت. اما اين پيشنهاد از سوي رهبران ايران رد شد و تهران از اتخاذ موضع بي‌طرفي آن كشور در برابر تجاوز آشكار عراق عليه ايران انتقاد كرد و از مسكو خواست تا تجاوز عراق را محكوم كند. در عين حال، روسها هيچگاه سخني از تجاوز به ميان نياوردند و تنها به اين نكته بسنده كردند كه جنگ "توطئه امپرياليسم براي تضعيف كشورهاي مترقي منطقه" است و بايد "هرچه زودتر پايان پيرد." مسكو اين سياست متعادل و مدارا با هر دو طرف را تا سال 1982 ادامه داد. در تمام اين مدت، كرملين از طريق متحدان عرب خود - سوريه و ليبي- كه روابط حسنه‌اي با جمهوري اسلامي دارند، تلاش مي‌كند تا با تامين بخشي از نيازهاي تسليحاتي ايران، محور تهران، طرابلس، دمشق را تقويت كرده، مواضع ضد روسي ايران را خصوصا در مورد قضيه افغانستان تعديل كند. اما با اين همه تلاشي بي‌پايان اتحاد شوروي براي جلب نظر ايران به سبب سياستهاي رهبر و دولت جمهوري اسلامي كه منجر به معوق ماندن صدور گاز به شوروي ، كاهش حضور ديپلماتيك آن كشور در تهران بسته شدن كنسولگري شووري در رشت، تعطيلي بانك ايران و شوروي و بسته شدن انجمن روابط فرهنگي بين دو كشور گرديد، بي‌نتيجه ماند. روسها كه از يافتن يك موقعيت مطمئن ايران نااميد شده بودند، با آغاز حملات ايران به داخل خاك عراق در ژوئيه 1982 ناگهان تغيير رويه داده،‌در حمايت علني از عراق حمله ايران را شديدا محكوم كردند. به دنبال آن مسكو براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي ايران، كمك مالي و تسليحاتي خود را به عراق از سر گرفت و در همان ابتدا، يك كمك 1.5 ميليارد دلاري در اختيار بغداد گذاشت. در ادامه اين كمك‌ها ميگهاي 23 و 25 و تانكهاي تي 72 و موشكهاي زمين به زمين و زمين به هوا و سيل جنگ‌افزارهاي مختلف روسي به عراق سرازير شد و دو هزار مستشار شوروي براي تقويت روحيه ارتش عراق كه بسيار ضعيف شده بود، فعاليت پرداختند. مسكو نگران آن بود كه كمكهاي گسترده غرب به عراق براي رويارويي با ايران، موجب تغيير ساختار نظامي و سيستم ارتش عرق شده آهنگ غرب گرايي همه جانبه را در آن كشور تشديد كند. علاوه بر اين روسها نگران پيروزي ايران در جنگ با عراق، تنها متحد خود در حاشيه خليج فارس، بودند. موسسه مطالعات سياست خارجي بروكينكز ايالات متحده آمريكا به نقل از استاد مهمان خود، مارك كنز، در اين باره مي‌نويسد: "... دولت شوروي علاقه زيادي ندارد كه پيروزي ايران را در جنگ با عراق ببيند. حكومت تهران همانگونه كه ضد آمريكايي‌ است، ضد شوروي نيز هست. در اين صورت اگر عراق شكست بخورد و يا حزب بعث جاي خود را به يك حكومت اسلامي بدهد، شوروي يك متحد مهم را از دست خواهد داد." براي جلوگيري از وقوع چنين امري، زماني كه نيروهاي ايران وارد خاك عراق شدند و دولت عراق به خطر افتاد، شوروي فرستادن سلاح به عراق را براي برقراري موازنه نظامي - سياسي همان ايران و عراق از سر گرفت. در سال 1983، دستگيري اعضاي حزب توده ايران به اتهام جاسوسي براي شوروي و دستور اخراج هجده نفر از ديپلماتهاي روسي، بر تيرگي روابط دو كشور افزود. اتحاد شوروي، اعدام اعضاي فعال حزب توده در ارتش ايران را شديدا به باد انتقاد گرفت و جاسوس بودن آنان را تكذيب كرد. به دنبال تيرگي روابط ايران و شوروي، مسكو همكاري‌هاي خود را با عراق وسعت بخشيد و در آغاز سال 1984 موافقتنامه‌ اعطاي يك وام دراز مدت 2 ميليارد دلاري را با آن كشور به امضا رساند و ميزان خريد نفت خود را از عراق افزايش داد و تعهد نمود تا در برابر قيمت نفت، تجهيزات نظامي در اختيار آن كشور قرار دهد. در عين حال، روسها هيچگاه تمامي دريچه‌هاي بهبود مناسبات با تهران را مسدود نكردند و در اوج اختلافات دوكشور در سال 1983 تجهيزات نظامي روسي از طريق كره شمالي به تهران ارسال مي‌شد و 300 تن از مستشاران كره شمالي طرز استفاده از جنگ افزارهاي روسي را به نظاميان ايراني مي آموختند. علاوه بر آن قرارداد عبور ترانزيت كالاهاي ايران از خاك شوروي نيز همچنان پابرجا ماند و كوچكترين تغييري در آن داده نشد. در پنجم مارس 1985 ميخاييل گورباچف در شوروي به قدرت رسيد و همان سياست محافظه كارانه گذشته را در پيش گرفت. پنج روز پس از به قدرت رسيدن گورباچف در مسكو، رزمندگان اسلام هجوم جديدي عمليات بدر را بهداخل عراق آغاز كردند اما بار ديگر از رسيدن به هدف‌هاي از پيش تعيين شده بازمانده مجبور به عقب نشيني شدند. به دنبال عدم موفقيت عمليات نظامي ايران ، روسها تلاش گسترده‌اي را براي پايان دادن به جنگ در پيش گرفتند. آندره گروميكو وزير خارجه وقت شوروي، در پيامي به وزير خارجه ايران خواستار پايان دادن به جنگ شد. پاسخ ايران به اين درخواست بسيار سرد بود. هيأت اعزامي به مسكو "كمك‌هاي تسليحاتي شوروي به عراق را اعلان جنگ با ايران دانسته خواستار قطع اين كمك ها گرديد روسها كه از پاسخ ايران به درخوسات پايان جنگ خو ناراضي بودند، تهران را تحت فشار قرار داده از كشورهاي سوريه و ليبي خواستند تا از تحويل سلاح‌هاي روسي به ايران به ويژه موشك‌هاي زمين به زمين اسكاد خودداري نمايند. به دنبال اين درخواست مستشاران ليبيايي كه مشغول آموزش چگونگي استفاده از موشكها به نظاميان ايران بودند كار را ناتمام گذاشته ايران را ترك كردند. در ادامه سياست اعمال فشار به ايران آندره گروميكو وزير خارجه شوروي در ديدار با كميته هفتگانه عرب كه رد پي تلاش براي ايجاد آتش بس و پايان جنگ ايران و عراق در مسكو صورت گرفت ايران را به طور صريح مسئول ادامه جنگ با عراق و بحران منطقه دانست و گفت: ايران نقشه‌هايي دارد كه به موجب آن منطقه رامورد تهديد قرار مي‌دهد. علاوه بر آن وي از ايران با عنوان "عنصر تهديدكننده شوروين يادكرد. تهديدي كه گروميكو از آن نام مي برد ناشي از نگراني مسكو در برابر تغيير موازانه استراتژيك در خليج فارس بود. روسها جنگ ايران و عراق را بهانه حضور آمريكا درمطنقه مي دانستند و به همين دليل خواهان پايان جنگ بودند. تنها راه پايان جنگ نيز تحت فشار قرار دادن ايران بود كه مسئول ادامه جنگ و زمينه ساز تقويت نيروهاي منطقه اي ايالات متحده به شمار مي آمد. از سوي ديگر سياست خارجي درهاي باز ايران كه از آغاز سال 1985 به دنبال موقعيت سخت نظامي شروع شده و پس از شكست عمليات بدر در اسفند 1363 شدت يافته بود درتمام طول سال ادامه داشت و به نزديكي ايران به بسياري از كشورهاي منطقه از حمله عربستان سعودي و بهبود روابط با كشورهاي اروپايي مثل فرانسه، آلمان و انگلستان، منجر گرديد. سياست نزديكي به غرب جمهوري اسلامي موجب نگراني شديد مسكو و بغداد شد. روسها نگران ناديده گرفتن نقش منطقه‌اي خود از سوي ايالات متحده و پايان جنگ با ابتكار غرب بودند و رهبران عراق نيز خود را قرباني احتمالي توافقات ايران و كشورهاي غربي و منطقه‌اي مي‌ديدند. عراق باحمايت ضمني مسكو، براي ايجاد اخلال در روند بهبود مناسبات ايران با دولت‌هاي حاشيه خليج فارس وكشورهاي اروپايي، اقدام به مين گذاري اب‌هاي ساحلي جزاير كويت، حمله به جزيره خارك براي تحريك ايران به زدن كشتيها و نفتكش هاي كشورهاي بي طرف نمود. در همين اثنا صدام حسين رئيس جمهوري عراق، طي سفر به شوروي و ديدار با ميخائيل گورباچف و آندره گروميكو از رهبران شوروي خواست نقش مستقيمي در جهت يافتن راه حلي براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق ايفا كنند. با آغاز سال 1986 و انتخاب ادوارد شوارد نادزه به سمت وزير امور خارجه سياست خارجي شوروي در برابر مسائل بين المللي ومطنقه‌اي دستخوش تحول اساسي شد. رهبران جديد شورويكه در پي اعلام سياست پرسترويكا و گلاسنوست، خواهان ايجاد تغييرات بنيادي در سياست‌هاي داخلي و خارجي آن كشور بودند سياست منطقه‌اي خود را معطوف به حل و فصل بحران افغانستان نموده تلاش كردند از جنگ ايران و عراق به عنوان اهرم فشار براي كسب امتياز مورد نظر از طرفين ذي نفوذ در مسئله افغانستان از جمله ايران و آمريكا استفاده كنند. روسها دراين مقطع زماني در پي آن بودند تا با يك بده بستان منطقه‌اي يا بين‌المللي بزرگترين مشكل سياست خارجي خود را آبرومندانه و با حفظ پرستيژ، حل و فصل كنند. مسكو براي رسيدن به اين مقصود با پيوند زدن سرنوشت جنگ ايران وعراق به حل بحران افغانستان سياست چند بعدي را در پيش گرفت. مسكو در آغاز تلاش كرد با جلب نظر ايران درمورد مسئله افغانستان جنگ را نيز با اين كار خود پايان دهد. در پي اين هدف، چرنينكو معاون وزير خارجه آن كشور، در فوريه 1986 به عنوان بلندپايه‌ترين هيأت شوراي اززمان انقلاب، از تهران ديدن كرد. وي در تهران گفت: برخلاف آنچه كه بعضي از مقامات ايراني تصور مي‌كنند احتمال پيروز شدن ايران در جنگ براي شوروي نگران كننده نيست؛ آنچه شوروي را نگران مي‌كند ادامه جنگ ايران و عراق براي مدتي نامعلوم است، زيرا اين امر مي‌تواند بهانه‌اي براي حضور نظامي غرب در منطقه خليج فارس باشد. اين گفته چرنينكو ظاهرا با سياست اصلي شوروي در برابر جنگ كه حفظ موازنه بين طرفين متخاصم بود مغايرت داشت. ليكن روسها در اين زمان جنگ را به بن بست رسيده مي‌دانستند و بر اين باور بودند كه به سبب برقراري توازن بين دو كشور درگير احتمال پايان جنگ از طريق عمليات نظامي و پيروزي يكي از طرفين وجود ندارد. بنابراين مسكو تلاش مي‌كرد تا از اين بن بست در جهت جلب نظر ايران در زمينه حل و فصل بحران افغانستان استفاده كند. اعلام عدم مخالفت با پيروزي ايران البته پيروزي غيرممكن تنها نوعي همخواني و همسازي با تهران به شمار مي آمد و يك سياست پايدار تلقي نمي‌گرديد. هدف از اين سياست نيز تعديل مواضع ايران در برابر مسائل منطقه‌اي و گرفتن امتياز در افغانستان بود. به همين علت وقتي ديپلماسي شوروي در جلب نظر ايران با شكست رو به رو شد و از سوي ديگر نيروهاي ايران شبه جزيره فاو را به تصرف درآوردند و توازن جنگ به نفع ايران به هم خورد روسها تغيير موضع داده و به دلجويي از عراق تمايل بيشتري نشان دادند. معاون وزير امور خارجه شوروي پس از فتح فاو ضمن محكوم كردن ادامه جنگ اعلام داشت: موضع گيري شوروي در برابر جنگ غيرقابل تغيير است چه وقتي عراق وارد خاك ايران شد و چه حالاكه ايران وارد عراق شده است به نظر ما جگ امري بي معني و غيرضروري است كه بايد هرچه زودتر قطع شود. البته روسها در اين مقطع زماني به هيچ وجه خواهان پايان جنگ ايران و عراق نبودند. از نظر آنها اين جنگ مهمترين اهرم فشار براي كسب امتياز از آمريكا و ايران كه از طرف‌هاي ذي نفوذ در مسئله افغانستان بودند به شمار مي آمد بنابراين تا به دست آمدن توافق كامل در مورد حل و فصل بحران افغانستان ادامه يابد. بر اين اساس و به دنبال شكست ديپلماسي شوروي در تعديل مواضع جمهوري اسلامي و در پي آن افشاي ماجراي ايران گيت كه نوعي ناديده گرفتن نقش روسها در منطقه و جنگ بود مسكو تمام كوشش خود را صرف جلوگيري از پايان جنگ تا رسيدن به توافق كامل در مورد افغانستان كرد. در رابطه با ايران هر موشك اسكاد روسي كه از سوي عراق به طرف تهران شليك مي‌شد اين پيام را براي دولتمردان ايران به همراه داشت كه نبايد نقش شوروي را در جنگ ناديده بگيرند و بايد سياست‌هاي خود را با سياست‌هاي منطقه‌اي مسكو هماهنگ كنند. اما در ارتباط با آمريكا روسها با مشاهده انفعال سياست خارجي واشنگتن در منطقه به سبب افشاي طرح ريگان، سياست نزديكي با كشورهاي منطقه را در پيش گرفتند و حتي اسكورت نفتكش‌هاي كويتي را پذيرفتند تا با در اختيار گرفتن اهرم‌هاي جديد، آمريكا را به دادن امتياز در افغانستان و منطقه مجبور سازند. از سوي ديگر، آمريكاييها براي جبران شكست ماجراي ايران-گيت تلاش‌ گسترده‌اي را براي پايان دادن به جنگ ايران وعراق و تجديد موقعيت خود در بين كشورهاي منطقه آغاز كرده بودند.در اين راستا واشنگتن حاضر شد تا امتيازات مورد درخواست شوروي را در افغانستان براي جلب نظر آن كشور در راه پايان دادن به جنگ خليج فارس واگذار كند. به دست آمدن توافق بين قدرت‌هاي بزرگ در سطوح مختلف بين‌المللي و منطقه‌اي، كه به دنبال نشست سران در ژنو و ريكياويك به دست آمد به پايان يافتن جنگ سرد در مناسبات جهاني منجر گرديد و راه را براي پايان بحران‌هاي محلي و منطقه‌اي هموار ساخت. *اروپاي غربي و جنگ ايران و عراق آغاز جنگ ايران و عراق در منطقه نفتي خليج فارس و در نزديكي تنگه هرمز، نگراني‌هاي بسياري را در كشورهاي صنعتي اروپاي غربي در پي داشت. اين كشورها كه حدود 75 درصد نفت مصرفي خود را از كشورهاي حاشيه خليج فارس تأمين مي‌كردند، نگران گسترش جنگ به ساير كشورهاي منطقه و احتمالا بسته شدن آبراه هرمز بودند. در نظر اروپاييان، قطع عرضه نفت مي توانست اقتصاد بين‌المللي را دچار بحران كرده پيامدهايي براي آنان به بار آورد.راديو بي.بي.سي يك روز پس از آغاز جنگ نگراني‌هاي دولت‌هاي اروپايي را از قطع صدور نفت از منطقه چين توصيف مي‌كند: چنانچه جنگ بين ايران و عراق ادامه پيدا كند و ساير كشورهاي توليدكننده نفت در منطقه خليج فارس نيز درگير اين برخوردها شوند پيامدها و تأثيرات خطرناكي به دنبال خواهد داشت. در صورت وقوع چنين حادثه‌اي، تئوري تأمين صد روزه نفت نيز ديگر مايه چندان اميدواري نخواهد بود. علاوه بر آن و باتوجه به موقعيت حساس موازنه صلح در جهان ووابستگي شديد اقتصاد غرب به عرصه نفت خاورميانه، هميشه اين خطر وجود دارد كه هرگونه برخورد نظامي در منطقه موجب گسترش جنگ شده ابرقدرتها را بر آن دارد تا از موقعيت پيش آمده به نفع خود بهره برداري كنند. اما با وجود وابستگي امنيت كشورهاي اروپايي به واردات نفت خاورميانه و آسيب پذيري شديد آنها از قطع صدور نفت خليج فارس، اين كشورها به هيچ وجه توانايي حفاظت از منافع خود را مگر در صورت همكاري آمريكا، در اختيار نداشتند. همين ناتواني سبب شد تا اروپا در تمام سال‌هاي جنگ با ميل يا با اكراه منافع خود را با منافع ايالات متحده پيوند بزند و ديدگاه‌ها و اقدامات خود را با ديدگاه و اقدامات آمريكا هماهنگ سازد. اين همانگي ديدگاه جهاني صنعتي در ادامه جنگ به صورت تلاش براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي جمهوري اسلامي ايران تجلي يافت. از نظر اروپا "پيروزي ايران بر عراق به گسترش بنيادگرايي اسلامي در بين كشورهاي نفت خيز منطقه منجر شده شريان حياتي جهان صنعتي را تهديد مي‌كرد". بنابراين كشورهاي اروپايي كه در آغاز جنگ چنان سكوت كرده بودند كه مجله نيويورك تايمز ان را "سكوت پرمعناي اروپا" ناميده و درباره آن نوشته بود: اين مسئله عجيب است كه چگونه اروپاييان در برابر تهاجم عراق به ايران ساكت نشسته‌اند و حال آنكه واردات نفت آنان كه درامنتيشان بسيار حائز اهميت مي‌باشد متكي به امنيت منطقه است با آغاز حملات ايران و چرخش نتيجه جنگ به سود انقلاب اسلامي به حمايت گسترده از عراق پرداخته با فرستادن كمك‌هاي تسليحاتي و اقتصادي كوشيدند ازشكست عراق جلوگيري كنند. كلودشسئن وزير خارجه وقت فرانسه كه براي جلب حمايت از عراق و كمك به آن كشور به منطقه سفر كرده بود درباره لزوم كمك غرب به بغد‌اد مي‌كند". لذا براي رويارويي با اين خطر كه ژيسكاردستن رئيس جمهوري فرانسه آن را نيروي بنياني مي ناميد، سيل كمك هاي نظامي و مالي دولت‌هاي اروپايي به سوي عراق سرازير شد. در فوريه 1981 درست چهارماه پس از آغاز جنگ، سخنگوي وزارت خارجه فرانسه اعلام كرد: فرانسه 60 فروند هواپيماي ميراژ از نوع اف-1 را در ادامه اجراي قرارداد سال 1977 به عراق ارسال داشته است. در همين سال صدور مواد غذايي از سوي شركت‌هاي فرانسوي به عراق به 4.7 ميليارد دلار بالغ گرديد. همزمان با كمك هاي فرانسه، ايتاليا اجازه فروش 11 فروند كشتي جنگي و يك لنگرگاه شناور نفتي را به ارزش 1.800 ميليون دلار به عراق صادر كرد. انگلستان نيز در طول سال 82 - 81 با انعقاد چند قرارداد عمده،‌مقدار زيادي سلاح در اختيار عراق قرار داد. در مارس 1982 انگليس موافقت خود را براي تحويل تانك به عراق به ارزش يك ميليرد دلار اعلام داشت. در كنار آن لندن مذاكره درباره فروش 300 هواپيماي هاوك به عراق را به مبلغ 2 ميليارد دلار با بغداد از سر گرفت. در همين سال آلمان غربي نيز سفارشي به مبلغ 4 ميليارد مارك براي تحويل دستگاه ضد هوايي رونالد از عراق دريافت داشت. و اين در حالي بود كه آلمان از تحويل سه ناوچه ايراني خريداري شده پيش از انقلاب خودداري مي‌كرد. اين كمكهاي تسليحاتي به همراه وامهاي كوتاه مدت و بلند مدت در تام سالهاي جنگ به سوي عراق سرازير شد. در سال 1982 ميزان دريافتي فرانسه از عراق در مورد پرداخت خريد تسليحاتي آن كشور از آغاز جنگ بالغ بر 40 ميليارد فرانك بوده است كه فرانسه را در رديف دوم فروشندگان تسليحات به عراق بعد از شووري قرارداد در سلا 1983 فرانسه جنگ افزارهيي به ارزش 5.6 ميليارد دلار به عراق فرئوخت و هواپيماهاي سوپر اتاندارد را به همراه موشك‌هاي اگزوسه به اين كشور تحويل داد. همچنين فرانسه در سالهاي 86 - 1985 حدود 5 ميليارد دلار وام در اختيار بغداد گذاشت. و به اين ترتيب به بزرگترين شريك اروپايي عراق تبديل شد. همزمان با اين اقدامات، پاريس همواره از پرداخت بدهي يك ميليارد دلاري خود به ايران طف ه رفت و در تمام سالهاي جنگ از فروش كالاها و سلاحهايي كه توازن جنگ را به نفع ايران تغيير دهد، خودداري ورزيد. علاوه بر فرانسه،‌كشوهرهاي ديگر اروپايي نيز معاملات زيادي در زمينه‌هاي نظامي،‌مالي و اقتصادي با عراق انجام دادند تا جايي كه عراق در طول جنگ به يكي زا بزرگترين مشتريان غرب تبديل شد ودولتهايي مثل انگلستان، اتريش، و تا اندازه‌اي آلمان توانستند جا پاي بسياري در اقتصاد عراق به دست آورند. در كنار اين مساله جنگ ايران و عراق فرصت مناسبي را در اختيار كشورهاي اروپايي گذاشت تا با فروش تسليحات بسيار پيشرفته به دولتهاي حاشيه خليج فارس كه از گسترش جنگ در هراس بودند، علاوه بر به دست آوردن درآمد سرشار و بهبود اقتصاد داخلي، موقعيت خود را در منطقه تثبيت كنند. به دنبال آغاز جنگ در سال 1980 پاريس 4 رزمناو و 2000 تني و 24 هلي كوپتر جنگنده را به عربستان سعودي تحويل داد و يك قرارداد 14 ميليارد دلاري براي تحويل تجهيزات نظامي نيروي دريايي با آن كشور منعقد كرد. همچنين پاريس، فرستادن تسليحات به كويت، عمان امارات عربي متحده رانيز در پيش گرفت تا جايي كه فرانسه در سالهاي بين 86 - 1982 به سومين صادر كننده تسليحات جهاني تبديل شد. انگلستان نيز در اين سالها قراردادهاي فروش هواپيماهاي جنگنده،‌تانك و خودروهاي زرهي را با كشورهاي حاشيه خليج فارس امضا كرد و براي حفظ نفوذ سنتي خود در منطقه پيش از پيش كانون فعاليت‌ خود را در عمان متمركز نمود. نكته ديگري كه در مورد اروپا مي‌توان به آن اشاره كرد، ورود پيمان ناتو به خاورميانه است. در دهه‌هاي گذشته، كشورهاي اروپايي اصرار داشتند تا خاورميانه بويژه حوزه خليج فارس در حيطه ماموريت ناتو قرار گيرد، اما ايالات متحده كه مايل به حضور رقيبان اقتصاديش در منطقه نبود با اين درخواست ناتو مخالفت يم‌كرد. با آغاز جنگ ايران و عراق و ناتواني امريكا در حفظ امنيت و ثبات منطقه، واشنگتن از ناتو خواست تا نقشي را در خاورميانه بر عهده گيرد و در عمليات مشترك با ناوهاي امريكايي درجهت باز نگه داشتن تنگه هرمز و حفظ امنيت كشتيراني آزاد مشاركت كند و اين در حالي بود كه تقويت حضور نظامي اروپا در خليج فارس اختلافيفاتي بين امريكا و دولتهاي اروپايي عضو ناتو را پديد آورد كه واشنگتن بارهانارضاتي خود را از عدم همراهي اروپا با اين كشور ابراز داشت. در عين حال، دولتهاي اروپايي كه نگران پايان جنگ و تثبيت موقعيت امريكا در منطقه بودند، براي گسترش نفوذ خود در منطقه نفتخيز خاورميانه و جلوگيري از سلطه مطلق ايالات متحده بر صدور نفت، كه مي‌توانست به عنوان اهرم فشار در جهت وادار كردن آنها به هماهنگ كردن سياستهاي سياسي اقتصاديشان با واشنگتن باشد، با تاني ناوگانهاي خود را به منطقه اعزام كردند و تلاش بسيار به عمل آوردند تا با دو كشور متخاصم درگير نشوند. نتيجه اينكه اروپا در طول جنگ ايران و عراق، نه تنها درآمدهاي سرشاري از فروش سلاح و تجهيزات نظامي به عراق و ايران (سلاحهاي غير استراتژيك) و كشورهاي منطقه به دست آورد، بلكه توانست در حفظ ثبات و امنيت منطقه با آمريكا سهيم گشته،‌از سلطه مطلق آن كشور بر ابزار استراتژيك نفت جلوگيري كند. *نتيجه گيري بخش اول اين نوشته به بررسي ديدگاه‌ها و عملكدر قدرتهاي بزرگ در برابر جنگ ايران و عراق پرداخت تا علل طولاني شدن اين جنگ را روشن كند؛ به عبارت ديگر چگونگي برخورد نظام بين‌الملي با حنگ هشت ساله خليج فارس مورد نظر بود. همانگونه كه مشاهد شد، در آغاز جنگ، به علت وجود شكاف در ساختار نظام بين‌املي هيچج يك از قدرتهاي بزرگ آمريكا، شوروي و اروپاي غربي به تنهايي توان تاثيرگذاري بر روند جنگ را در اختيار نداشتند. در طول سالهايي كه جنگ ادامه داشت، دولتهاي بزرگ تلاش كردند تا ظرفيت نفوذ خود را بر ايران و عراق فزوني بخشند و از تغيير وضع موجود جلوگيري كنند. تلاش براي حفظ وضع موجود به مداخله ابرقدرتها در جنگ، تحت پوشش بي‌طرفي منجر گرديد. ناتواني آمريكا، شوروي و اروپاي باختري در افزايش نفوذ خود بر ايران و عبارت ديگر، دور از دسترس بودن ايران به همراه منافع متقابل بين قدرتهاي بزرگ، در جلويگري از پيروزي ايران در جنگ، به حمايت گسترده بازيگران اصلي سيستم بين‌المللي از عراق انجاميد. پشتيباني نظام بين‌المللي از عراق موجب برقراري توازن در جنگ و تداوم آن به مدت هشت سال گرديد كه در تمام اين مدت ايران از پذيرش قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد در برابر جنگ ايران و عراق به علت عدم شناسايي و متجاوز و محكوم كردن آن خودداري ورزيد و هيئتهاي مختلف ميانجيگري را نيز بر اساس اينكه آنها از اعلام بر حق بودن ايران در جنگ خودداري مي‌كنند و بنابراين از عراق حمايت مي‌نمايند، رد كرد. اين سياست مستقل ايران و عدم همكاري آن با نهادهاي بين‌المللي و قدرتهاي بزرگ، ويژگي خاصي به جنگ ايران و عراق بخشيد. ناتواني سازمان ملل به عنوان سمبل اراده جمعي جامعه جهاني در حل و فصل اين جنگ، نشانگر جنبه‌هايي از دوره جنگ سرد بود، اما صدور قطعنامه‌هاي مختلف با اتفاق آرا، نوعي توافق بين قدرتهاي بزرگ را نشان مي‌داد. اين تعارض، ناشي از حساسيت منطقه و وجود منافع حياتي دولتهاي خارجي در خليج فارس به شمار مي‌رفت. در طول مدت جنگ، امريكاييها در فكر تجديد موقعيت گذشته خود در منطقه بودند، اروپا از قطع صدور نفت و نيز سلطه انحصاري ايالات متحده بر منابع نفتي نگران بود، روسها نيز نگران از دست دادن تنها متحد خود در ساحل خليج فارس و ناديده گرفته شدن نقششان در منطقه بودند. تمامي اين عوامل به همراه استقلال عملي ايران در جنگ و خطري كه از اين استقلال متوجه نظام بين‌الملي مي‌شد، تنها يك وضع مطلوب را در منطقه ديكته مي‌كرد و آن برقراري توازن در منطقه و جنگ ايران و عراق و استفاده از فرصتهاي به دست آمده در گسترش ظرفيت نفوذ بود، اين امر از يكسو همكاري قدرتهاي بزرگ براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي ايران بر عراق را به وجود آورد و از سوي ديگر به رقابت پنهان اين قدرتها در جهت كسب موقعيت بهتر انجاميد كه تداوم جنگ را در پي داشت و در نتيجه با دخالت آنها و حمايت مستقيم نظامي و سياسي از عراق، پذيرش قطعنامه 598 به ايران تحميل گرديد. ويژه نامه دفاع مقدس در خبرگزاري فارس(60) انتهاي پيام/
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول